برزنامه» داستان و خاطرات » باغهای پل در آتش...
خاطره ی از نوروز 92 در برز
ما هم مثل اکثر برزیا چند روزی از نوروز 92 رو برز بودیم
روز دهم عید بود که میخواستیم نهار بخوریم...اتفاقا نهار آبگوشت داشتیم..خیلی هم گشنه بودیم چون اونروز از صبح داشتیم برای دستشویی خونه لوله میکشیدیم
یکدفعه صدای "کمک کمک..پل آتش گرفته..کمک ...کمک" شنیدیم
ما هم بلافاصله بیل هارو برداشتیم و با دمپایی بدو بدو به سمت باغهای پل رفتیم...
وقتی رسیدیم دیدیم که همه جا آتش زبونه کشیده...شدت شعله ها به قدری بود که صورتمونو داشت ذوب میکرد..
اول از همه با بیل خاک روی آتشها ریختیم...بعد از اینکه شدت آتش گرفته شد مسیر آب رو از چندتا باغ بالاتر عوض کردیم و با بیل و دبه آب به داخل باغ میپاشیدیم...تا ساعت 7 طول کشید که هممون غرق سیاهی و دود بودیم و ریه هامون پر از دود بود..
ساعت 8 عصر نهارمونو بالاخره خوردیم..
باز خداروشکر که زود به دادش رسیدیم و تنه ی درختها آتش نگرفته بود وگرنه شاید قسمت بزرگی از باغهای برز نابود میشد..
ما هم مثل اکثر برزیا چند روزی از نوروز 92 رو برز بودیم
روز دهم عید بود که میخواستیم نهار بخوریم...اتفاقا نهار آبگوشت داشتیم..خیلی هم گشنه بودیم چون اونروز از صبح داشتیم برای دستشویی خونه لوله میکشیدیم
یکدفعه صدای "کمک کمک..پل آتش گرفته..کمک ...کمک" شنیدیم
ما هم بلافاصله بیل هارو برداشتیم و با دمپایی بدو بدو به سمت باغهای پل رفتیم...
وقتی رسیدیم دیدیم که همه جا آتش زبونه کشیده...شدت شعله ها به قدری بود که صورتمونو داشت ذوب میکرد..
اول از همه با بیل خاک روی آتشها ریختیم...بعد از اینکه شدت آتش گرفته شد مسیر آب رو از چندتا باغ بالاتر عوض کردیم و با بیل و دبه آب به داخل باغ میپاشیدیم...تا ساعت 7 طول کشید که هممون غرق سیاهی و دود بودیم و ریه هامون پر از دود بود..
ساعت 8 عصر نهارمونو بالاخره خوردیم..
باز خداروشکر که زود به دادش رسیدیم و تنه ی درختها آتش نگرفته بود وگرنه شاید قسمت بزرگی از باغهای برز نابود میشد..
فرستنده : هادی عبدالباقی برزی
برای ثبت نظر خود، باید ابتدا به سیستم وارد شوید
ولی عجب عکسهای شده :)
آقا یاسر مرسی..
آقای امیرزاده ممنون واقعا درسته
حامد جان چاکریم