برزنامه» گنجینه اعضاء » سیاهی تند کوهها ...
... همچنان نزدیک آخرین نور زرد ، خیره شده ام به تاریکی ؛کسی اینجا نیست، تنها صدای هو هوی باد است و شغال، تنها روشنی،آخرین نور زردی است که من در کنارش ایستاده ام و در پس این نور، تاریکی است و از آن بانوی همیشه در بهت - مهتاب - خبری نیست.
میخواهم تا نهایت تاریکی، تا فرسنگها دور تر از آخرین نور زرد رنگ گام به گام پیش روم؛ گام به گام مبهوت آسمان شب میشوم که اولین میزبان زیباروی تاریکی است که مرا میخواند، گام به گام در میان باد وحشی اسیر شده در کوهها آرام میشوم که تمام سعی اش را می¬کند که به من پرواز را القا کند.در میان رقص نور تاریکی که همه چیز را به هیچ و هیچ را به همه چیز تبدیل میکند، در میان سیاهی تند کوهها که عظمتشان را دوچندان میکند، بی هراس از سمفونی شغالها و خش خش گامها و جهش های دامنه کوه به راه خود ادامه میدهم... گام به گام پیش میروم تا تمام ترسی که از مرگ دارم ، مرا بکشد...
برز _لاچیون_
میخواهم تا نهایت تاریکی، تا فرسنگها دور تر از آخرین نور زرد رنگ گام به گام پیش روم؛ گام به گام مبهوت آسمان شب میشوم که اولین میزبان زیباروی تاریکی است که مرا میخواند، گام به گام در میان باد وحشی اسیر شده در کوهها آرام میشوم که تمام سعی اش را می¬کند که به من پرواز را القا کند.در میان رقص نور تاریکی که همه چیز را به هیچ و هیچ را به همه چیز تبدیل میکند، در میان سیاهی تند کوهها که عظمتشان را دوچندان میکند، بی هراس از سمفونی شغالها و خش خش گامها و جهش های دامنه کوه به راه خود ادامه میدهم... گام به گام پیش میروم تا تمام ترسی که از مرگ دارم ، مرا بکشد...
برز _لاچیون_
فرستنده : علی طاهری برزی
برای ثبت نظر خود، باید ابتدا به سیستم وارد شوید